-
خلبان هم مثل من آسمانی است اما سیاره اش را گم کرده است
جمعه 19 مردادماه سال 1386 23:07
با شنیدن حرفهای خلبان تصمیم گرفتم به سفرم ادامه دهم اما اینبار نه به زمین بلکه به سیاره خودم به قول خلبان خانه پدریم اما نه تنها "ایندفعه خلبان هم با من همسفر خواهد شد" او مرا قانع کرد که من در زمین گم خواهم شد و برای پیدا کردن خودم فلک هم نمی تواند به دادم برسد و بهترین جا جایی که است که بدنیا آمدم او بمن گفت آدمها...
-
چرا آدما غمگینن؟
جمعه 19 مردادماه سال 1386 23:05
امروز صبح که بیدار شدم خلبان باز داشت به ماشین گنده آ هنی اش ور می رفت ازش پرسیدم چرا اینقدر به این ماشینت ور میروی اگه زمین اینقدر بده که میگی چرا میخوای دوباره بر گردی؟ او: چون به زمینی بودن معتاد شدم زمینی بودن مثل افیون تو خونمه حیف که نمی فهمی وقتی زمینی میشی یه پوسته سنگین گنده دورتو میگیره که هیچی جز خودتو...
-
سیاره ب۶۱۲
جمعه 19 مردادماه سال 1386 23:03
راه زیادی را طی کرده ام از ستاره ها و سیاره های زیادی گذشتم دور مدارهای زیادی گشتم فکر کنم تا زمین راهی نمانده است سیاره هفتم سیاره ای که پر آوازه ترین سیاره کهکشان است به سیاره ب ۶۱۲ رسیدم تصمیم گرفتم تا کمی استراحت کنم روی یک درخت بزرگ فرود آ مدم این سیاره کوچکترین سیاره ای است که تا بحال دیده ام شروع به شمردن...
-
تا زمین ۸۲ روز راه است
جمعه 19 مردادماه سال 1386 23:00
ساعت زنگ میزند صبح شده است امروز با بقیه روزها فرق دارد از امروز من آدم جدیدی خواهم بود امروز روز رفتن به سیاره آرزوهاست تا زمین ۸۲ روز راه است و من نمیدانم به کجا فرود خواهم آمد؟ مردمان آنجا دوستم خواهند داشت؟ چراغک قرمز خانه کوچکم را خاموش میکنم .کوله پشتی کوچکم و دفتر یاداشتم را برمیدارم یک کاسه آب به گلدان گل...
-
باید به زمین سفر کنم
جمعه 19 مردادماه سال 1386 22:59
کهکشان خانه من است با تمام ستاره ها و سیاره های کشف نشده اش با تمام چیزهای خوب وبدش باز به هر کجا بروم مرا با نام آن میشناسند و آنجا اولین جایی است که نگاه من بسوی خدا متولد شده است کهکشان خانه من است حتی اگر روزی از سیاره ام به سیاره دیگر مهاجرت کنم یا از اینجا بیرونم کنند من باز آدم مریخی خواهم بود . آدم مریخی کوچکی...
-
اینجا سیاره من است
جمعه 19 مردادماه سال 1386 22:41
اینجا سیاره من است همیشه ناشناخته و همیشه زیبا اما مردمش دچار غمی مرموزند غمی که در قلب تک تک شان نفوذ کرده و انگار نمی خواهد روزی برود آنها همیشه منتظر آشنایانشان هستند؛ آدمهای جدیدی که سیاره شان را کشف کند مردم سیاره من زیادی خوابهای رنگی می بینند اما همین که از خواب می پرند، این مرض مزمن باز به سراغشان می آید(احساس...
-
شعرهای مریخی
جمعه 19 مردادماه سال 1386 22:32
همیشه از بالا به زمین نگاه میکنم و فکر میکنم اگر اجدادم خود را به زمین پرتاپ می کردند شاید امیدی برای زندگی در کره درخشان و رنگی زمین داشتم و این بالا اینقدر تنها نبودم . یکشب خواب دیدم زمین و زمان زیر و رو شده و من بالاخره از اینجا به زمین پرتاپ شده ام. سرم از زیاد چرخیدن زمین گیج بود و نگاهم مثل آدم فضایی های سیاره...