سیاره ب۶۱۲

راه زیادی را طی کرده ام از ستاره ها و سیاره های زیادی گذشتم  دور مدارهای زیادی گشتم فکر کنم تا زمین راهی نمانده است سیاره هفتم سیاره ای که پر آوازه ترین سیاره کهکشان است

به سیاره ب۶۱۲ رسیدم تصمیم گرفتم تا کمی استراحت کنم روی یک درخت بزرگ فرود آ مدم  این سیاره کوچکترین سیاره ای است که تا بحال  دیده ام   شروع به شمردن قدمهایم کردم ۴۶/۴۷/۴۸/۴۹/۵۰

یکی گفت سلام

تو دیگه چه جونوری هستی؟

من: من آدم فضایی تو کی هستی؟

او: من آدمم یعنی یه خلبانم که تو فضا موتور هواپیمام خراب شد و مجبور شدم اینجا فرود بیام

 مگه آدم مریخی هم وجود داره مگه اصلا کسی اونجا زندگی میکنه

من:  من، من و خیلی های دیگه تو مریخ زندگی میکنیم تو مال کجایی؟

او :من  زمینی ام اومده بودم دوست کوچولو مو دوستشو ملاقات کنم اما انگار دیر اومدم و اون واسه دیدن من به زمین سفر کرده فکر کردم در غیابش بیام و به گلش سر بزنم و درختچه های مزاحم بائو باب را بکنم که این موتور لعنتی دیگه روشن نشد تو اینجا چیکار میکنی؟

من: من دارم به زمین سفر میکنم جایی که همه منو بشناسن سیاره آرزوها

او: مگه تو سیارت آرزوهات برآورده نمیشد؟

من:من تنها بودم دلم میخواهد به زمین بروم که دیگر تنها نباشم

او: تو از آدمها چه میدانی آدم روی زمین با آدمها هم تنهاست آدمها فقط در مردمک چشمانشان تصویری نا معلوم از خود را میبینند

من: از زمین برایم بگو

او: از زمین هیچ نمانده جز چاههای عمیق و بی آب و چاله های گل آلود دوست فضایی من سیاره ات هر چه باشد از زمین ما بهتر است برگرد و زمینی بودن را فراموش کن

من: اما من از سکوت خسته شده ام می خواهم بیشتر بدانم بیشتر بخوانم

او :در زمین چیزی جز صدویازده پادشاه و هفت هزار جغرافی دان و نهصد هزار کارفرما هفت میلیون ونیم مست و سیصده یازده میلیون خودپسند و هزاران هزار گمنام گرسنه باضافه میلیونها زمینی تشنه عدالت نمیبینی. برگرد

 از خلبان خیلی خوشم آمد اما نمیفهمم چرا دلش نمیخواهد من هم مثل خودش به آرزوهایم برسم تصمیم گرفتم به او کمک کنم تا با هم به سیاره او سفر کنیم اما در این فکرم چرا او زمین را دوست ندارد راستی  او به من عکسی داد تا درون دفترم بچسبانم  حالا من میدانم آدمها چه شکلی دارند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد