تا زمین ۸۲ روز راه است

ساعت زنگ میزند

صبح شده است امروز با بقیه روزها فرق دارد از امروز من آدم جدیدی خواهم بود

امروز روز رفتن به سیاره آرزوهاست

تا زمین ۸۲ روز راه است و من نمیدانم به کجا فرود خواهم آمد؟

مردمان آنجا دوستم خواهند داشت؟

 چراغک قرمز خانه کوچکم را خاموش میکنم  .کوله پشتی کوچکم و دفتر یاداشتم را برمیدارم  یک کاسه آب  به گلدان گل مریخی میدهم و به او قول میدهم هر روز برایش نامه بنویسم نفسم را جمع می کنم و اشکهایم را قایم میکنم تا مبادا آن را ببیند حالا وقت رفتن است سوار بر سیارک کوچکم میشوم تا به بلند ترین قسمت سیاره بروم در راه همه کودکی ام را میبینم همه صخره هایی که زمانی مکان بازی من بودند برای تمام کسانی که به استقبالم نیامدند دست تکان میدهم و با صدای بلند میگویم زمین من آمدم و رها میشوم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد